سفر بهشت زمین کربلای جان۱

 سفر بهشت زمین کربلای معلی 

سلام کربلایی مامان البته شما اولین سفر کربلا رو اربعین تشریف بردی نفس طلایی مامان ولی متاسفانه موفق به زیارت نشدی ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر که اینبار رفتیم پابوس ارباب و دستت هم خیلی راحت رسید جیگر مامان 

که بهت یاد داده بودیم در و ضریح رو بوس کنی و تو هم وقتی می رسیدم دم در و ضریح و می گفتیم بوس کن می خندیدی و بوس می کردی قربون اون خنده نازت برم که دیگه یه بار اشتباهی اجاق گازو بوس کردی و فکرکرودی دری چیزیه

خلاصه از روز اول سفر بگم که ساعت ۱۰ صبح با هواپیمایی جای خالی به سمت نجف پرواز داشتیم ولی متاسفانه تقریبا ۱۰ ساعت تاخیر داشت و واقعا اولین تجربه من بود این همه تاخیر 

همه مستاصل بودند,گرسنه,خسته,کلافه,عصبانی و افراد بچه دار دیگه به خودشون فکر نمی کردند و فقط نی نی هاشون ذهنشونو در گیر کرده بود ولی شما عشقم مثل همیشه بی اذیت و آروم یعنی نحسی خاصی نکردی ولی از بغل خسته شده بودی و دوست داشتی راه بری و واقعا حق طبیعیت بود دوست داشتی این تجربه شیرین راه رفتن رو همش با خودت تکرار و تجربه اش کنی و از ته دل ذوق کنی و بخندی و من و بابایی هم از دیدنت سرمست بشیم ولی خب امکانش نبود و کفشت هم تو چمدان بود 

تو فرودگاه به همه می خندیدی,

یه خانواده ای که دبی می رفتند باهات دوست شدند

یکی از پرسنل بغلت کرد و گفت ماشالا برم به دوستام نشونش بدم 

و تو نماز خونه هم باهات بازی می کردند و با چند خانواده خوب آشنا شدیم 

ولی راستش به من یکی خوش گذشت چون ظهر که شد مارو بردند نو هتل روبه روی فرودگاه با سرویس کامل و به همه اتاق دادند و ناهار هم سرو کردند 

و انصافا هتل خوبی بود و شما دیگه خوشحال از راه رفتن و عوضت هم کردم و سرحال شدی دخترکم,

نکته جالب این بود که مامانی اینا که با ماشین می رفتند به سمت مرز مهران همون لحظه مه ما به هتل مسیرشون از اونجا می گذشت و به خاطر دیدن شما اومدند و یه سر به ما زدند و ساندویچ الویه و کباب هم که اضافه داشتند برامون اوردند و دستشون درد نکنه 

خلاصه پرواز پرواز خوبی بود الحمدلله و شما پنجمین بارت بود که سوار هواپیما می شدی 

وساعت ۱۰ شب نجف رسیدیم و دودل که بمانیم یا برویم و برای ولادت برگردیم نجف که بالاخره تصمیم گرفتیم بریم کربلای حسین...