فاطمه جان ما فاطمه جان ما ، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بسم الله الرحمن الرحیم

روز پدر

آتلیه رفتن و روز پدر  واما از روز سرنوشت ساز پدر بگم و میلاد با سعادت اولین اختر تابناک امامت علی امیر مومنان علیه السلام رو تبریک می گم  قبل از هر چیز سلام  سلام به تو گل دختر بابایی ات که خداروشکر امسال دومین سال حضورت در کنار پدر در روز پدر هستی ناز نین  شب میلاد حضرت علی بود و قرار بود که اول بریم خونه مامان جون اینا و بابابزرگ علی  و هدیه ای که در نظر گرفته بودند یه یخچال برای باغ بود که طبیعتا عمده پولشو مامان جون می داد و بقیه اش تقسیم می شد بین ما و عمه و عمو  لباس های شما رو هم عوض کردم و قصد داشتم به آتلیه ببرمت قبل از خونه مامان جون اینا و خدارو شکر با بابایی رفتیم آتلیه و یه عکس اند...
28 فروردين 1396

تعطیلات نوروز ۹۵

نوروز پارسال  شما یک ماه و نیمت بود و من بابایی تصمیم گرفتیم که به خاطر شما جایی نرویم, بابایی هم قرار بود بره یه مسافرت کاری که با رفتن همگی به مسافرت منتفی شد  مامانی اینا رفتند کیش با بابابزرگم که دیگه دوران نقاهت بعد از عملش تموم شده بود  از دوران عملش نگفتم که یه هویی پیش اومد و تا مرز سکته پیش رفته بود و دیگه خداروشکر عمل شد و خیلی هم عمل موفقیت آمیزی بود و اولبن بار بود که برای ملاقات شما رو که فوق العاده دختری مودب و خوبی بودی گذاشتم پیش خاله فاطمه و رفتیم ملاقات و وقتی برگشتیم دیدیم شما خلاب کالی کلدی.... خلاصه مامانی اینا رفتند کیش و بابابزرگ سید صالح هم تو خونه به خاطر شیفتاش تنهابودنتونست که بابا مام...
20 فروردين 1396

روضه مامان جون

به نام رب فاطمه سلام الله علیها  سلام طلای مامان خوبی دخترم پنج شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ روضه مامان جون بود,با اینکه شبش خوب نخوابیده بودم و بی خوابی به کلم زده بود ولی ساعت ۹ بیدار شدم و بیدارت کردم گلم و بابایی ما رو رسوند خونه مامان جون و ماشینو گذاشت و خودش رفت سر کار,دستش درد نکنه,چون اگه بابایی ما رو نمی رسوند باید با کالسکه می بردمت و دیر می شد,اونجا رفتیم و همه تحویلت گرفتن خانم خانما و از دیدنت خوشحال شدند و زهرا و محمد حسینم بازی می کردند آخه عمه از شب قبل اونجا مونده بود چون مامان جون می خواست کباب ماهی تابه ای درست کنه به اندازه ی ۱۰۰ نفر و واقعا کار خیلی بود,خیلی دوست داشتم که منم برم تو سرخ کردن کمکشون کنم وای خوب ساعت ۶ صبح...
3 اسفند 1395

تولد تو

ب ه نام کسی که تو را به من با تمام محبت و رحمتش عطیه داد وتو یک ساله شدی عطیه الهی فرشته زمینی وعشقت در قلبم ونفست در جانم و غصه هایت در چشمم جاری است , وقلبم آکنده از شادی تبسمت است فاطمه من , لبخند های زیبایت,خنده های شیرینت,نگاه پر معنایت,چشمان معصومت, صورت خندان و بشاشت ,روح لطیفت, و چهره خندان و زیبایت همه حکایتی از قلبی عاشق دارد که آرام در گوشت زمزمه کنم و بگویم تمامی اش در روحم رسوخ دارد و فریاد بزنم و بگویم مادرانه تو را با تمام وجود دوست دارم که بگویم یک سال است شدی نورو گرمای خانه که یک سال است شدی رحمت و برکت خانه که یک سال است شدی شادی و شور خانه که یک سال است شدی هم نشینمان هم نفسمان د...
21 بهمن 1395
1