فاطمه جان ما فاطمه جان ما ، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

بسم الله الرحمن الرحیم

روز پدر

1396/1/28 18:04
نویسنده : مامان
104 بازدید
اشتراک گذاری

آتلیه رفتن و روز پدر 

واما از روز سرنوشت ساز پدر بگم و میلاد با سعادت اولین اختر تابناک امامت علی امیر مومنان علیه السلام رو تبریک می گم 

قبل از هر چیز سلام 

سلام به تو گل دختر بابایی ات که خداروشکر امسال دومین سال حضورت در کنار پدر در روز پدر هستی ناز نین 

شب میلاد حضرت علی بود و قرار بود که اول بریم خونه مامان جون اینا و بابابزرگ علی 

و هدیه ای که در نظر گرفته بودند یه یخچال برای باغ بود که طبیعتا عمده پولشو مامان جون می داد و بقیه اش تقسیم می شد بین ما و عمه و عمو 

لباس های شما رو هم عوض کردم و قصد داشتم به آتلیه ببرمت قبل از خونه مامان جون اینا و خدارو شکر با بابایی رفتیم آتلیه و یه عکس انداختم یعنی از اول هم قصدم همین بود و رفتیم خونه مامان جون که زحمت کشیده بودند و باقالی پلو و کباب درست کرده بودند 

بعد شام ب بابایی عمو محمد رو رسوند به محل اعتکاف و قبلش هم هدیه بابابزرگ رو دادیم که فوق العاده غافلگیر شد یعنی فاکتورشو بهش دادیم که روز قبل بابایی و مامان جون زحمت خریدشو کشیده بودند 

دیگه شما هم حسابی با بچه ها بازی کردی و کیک عمه رو خوردیم و...

و اما هدیه بابایی خودش گفت که ریش تراش می خواد و منم گفتم باهم می ریم و از پاساژ کنار خونمون تهیه اش می کنیم و البته که البته که بابایی عزیز گفت که اصلا خودتو تو زحمت ننداز و راضی نیستم با بچه پاشی بری بیرون...

خوب بابایی دیگه 

روز میلاد دعوت شده بودیم خونه دختر عموی مامانی 

که با بالا و پایین کردن همه چیز بالاخره تصمیم گرفتم که با مامانی اینا برم و خاله اومد دنبالمون و رفتیم 

اونجا هم خوب بود همه شما رو چه تحویلی گرفتند و نکته جالب این بود که همه می گفتند که چه قدر شبیه من هستی خانم خانما 

و همه از این مساله شگفت زده شده بودند و همه هم گفتند 

اونجا کلی بازی کردی و به مناسبت روز پدر و مادر که فرصتش نشده بودند به شما که اسمت فاطمه خانم بود هدیه یه جفت کفش خوشکل دادند و بعد از مولودی ناهار رو تو حیاط خونشون سرو کردیم که شامل زرشک پلو و خورش کرفس و سالاد ماکارونی و سایر مخلفات

بود که دستشون درد نکنه بابت همه چیز هوای ابری شروع به باریدن کرد و همه می خندیدند و می گفتند ای باران ببار بر سرمان که ما سفره را رها نمی کنیم البته بارون وقتی دید کسی از جاش تکون نخورد خودش رفت...

چهارشنبه هم بابایی برای قرار کاری که داشت رفت قم 

ومن هدیه بابازرگ سید صالح رو که یه تیشرت یقه دار سفید قشنگ و و یه بلوز آبی فوق العاده 

شیک و مجلسی بود رو پنج شنبه شب بردم 

و جمعه هم با بایی رفتیم هدیه اش رو خریدیم و بعد رفتیم پارک نهج البلاغه 

که من اونجا رو خیلی دوست دارم و کلی ازش خاطره دارم 

 البته قرار بود که به پارک آب و آتش بریم که ماشاالله به دلیل ازدحام جمعیت باورت نمی شه راه بسته بود...

تو پارک نهج البلاغه نماز خوندیم و چه قدر مسجدش آرام و دلنشین و دوست داشتنیه مخصوصا اینکه شهدای گمنام هم که چه قدر برای من عزیزن هم کنار مسجد آرام گرفتند 

دقیقا قبل از نامزدی,قبل از ازدواج و قبل از به وجود اومدن شما خیلی اتفاقی می اومدیم پارک نهج البلاغه و من با این شهدا دردودل می کردم....

خلاصه شام هم اونجا خوردیم و کمی قدم زدیم و رفتیم سمت فاز دو پارک که با تونلی جدیدا متصل شده 

و برگشتیم.

واما روز پدر ۹۵ 

شما اون وقت خیلی کوچولو و ناز بودی وسه همین من که اصلا نمی تونستم تنها خرید کنم,

خلاصه همون روز میلاد بابایی رفتیم و برای بابابزرگ سیدصالح هدیه خریدیم و منم برای بابایی یه دست لباس اسپرت خونه خریدم که خیلی زیبابود,

وشما هم تو بغل بابایی مثل فرشته ها خواب بودی 

بعد رفتیم خونه مامانی اینا و کلی عکس ازت گرفتند

و از بابا بزرگ غریبی می کردی اون قربون صدقه ات میرفت و شما لب های خوشکلتو و ور می چیندی و گریه می کردی...

 و خاله حورا هم رفته بود اعتکاف و جایش خیلی خالی بود 

برای بابابزرگ علی هم در ادامه تکمله باغ دماوند یک ال سی دی با مشارکت همه خریداری شد و چه قدر هم به کار اومد 

مامان جونم ان شاء الله شما عزیز دلم همیشه شاد باشی و همه نی نی ها اوقاتشون رو به شادی سپری کنند و چیزی اذیتشون نکنه 

به امید شادی و سر بلندی و نجات همه نی نی های مظلوم جهان,

نی نی هایی که بیمار تو بیمارستان ها خیلی آروم و بی صدا خوابیدند و درد می کشن ,

نی نی هایی که لالایی شون شده صدای موشک و خمپاره 

نی نی هایی که امیدشون تو دنیا شده یه تیکه نان بعد از چند روز گرسنگی 

نی نی هایی که آرزوشونه آرامش و آسایش و نیازهای اولیه,نه عروسک پشت ویترن مغازه های شیک,نه هایپر گردی,و نه پارک گردی و دیدن حیوانات زیبای باغ وحش با یه بستنی تو دستشون و امنیت کنار پدر و یه  عکس یادگاری 

بلکه خود نی نی ها می شن خوراک حیوانات 

آه آه آه 

الهی کی شود منجی بیاید یا خدا....

آمین. 

 

عکس ها:

خانه مامان جون:

روز پدر سال گذشته حیاط مامانی کنر مرغشون :

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)