رفتن به بارگاه حضرت معصومه (س)
خلوت پدرانه و دخترانه _قدم برداشتن تو
اولین عکس های تو- یک ماهگی تو
اولین عکس و اولین دیدار در بیماستان: شیر خوردن تو عزیزم همانا البته و متاسفانه از نوع خشکش و خوابیدن تو همانا: لبخندزیبای تو در خواب: بغض مظلومانه تو در خواب: ژست دلبرانه تو : روز ولیمه تو فرشته من : اولین ورودت به خانه و اتاقت خانمم در 10 روزگی بعد از جشن ولیمه : ادامه دارد... ...
چند قدم راه رفتن تو- مرورخاطرات بدوتولدت
روضه مامان جون
به نام رب فاطمه سلام الله علیها سلام طلای مامان خوبی دخترم پنج شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ روضه مامان جون بود,با اینکه شبش خوب نخوابیده بودم و بی خوابی به کلم زده بود ولی ساعت ۹ بیدار شدم و بیدارت کردم گلم و بابایی ما رو رسوند خونه مامان جون و ماشینو گذاشت و خودش رفت سر کار,دستش درد نکنه,چون اگه بابایی ما رو نمی رسوند باید با کالسکه می بردمت و دیر می شد,اونجا رفتیم و همه تحویلت گرفتن خانم خانما و از دیدنت خوشحال شدند و زهرا و محمد حسینم بازی می کردند آخه عمه از شب قبل اونجا مونده بود چون مامان جون می خواست کباب ماهی تابه ای درست کنه به اندازه ی ۱۰۰ نفر و واقعا کار خیلی بود,خیلی دوست داشتم که منم برم تو سرخ کردن کمکشون کنم وای خوب ساعت ۶ صبح...